او هر روز مقدار زیادی از صدفهای شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع آوری می کرد و مدام به صدفها لعنت می فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می کردند. او باید هر روز آن ها را روی هم انباشته می کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می داد.
روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدفهای بدبو درست کرده بود، خلاص کند.
او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت.
یک سال یعد، آن دو مرد یکدیگر را دیدند.
آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود.
وقتی به آنجا رسیدند مرد نظافتچی نمی توانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید چطور توانسته چنین ثروتی را بدست بیاورد.
مرد ثروتمند پاسخ داد:
من هدیه ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می داد و تو قبول نمی کردی. در تمام صدفهای نفرت انگیز تو، مرواریدی نهفته بود.
.
✳️  بیشتر وقتها هدیه ها و موهبت های الهی در بطن خستگی ها و رنجها نهفته اند، این ما هستیم که موهبتهایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می دهد، ندانسته رد
می کنیم.
@short_story

سالروز شهادت ثامن الحجج امام رضا (ع) تسلیت باد/ویژگی مؤمن واقعی در بیان امام رضا علیه السلام

زندگینامه امام حسن مجتبی علیه السلام

سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت بادچهل حدیث از آن امام بزرگوار

ها ,روز ,صدفهای ,مرد ,پیشنهاد ,کند ,هر روز ,می داد ,از او ,را از ,می کرد

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تازه های تبریز یک سردفتر فروش- تعمیرات تجهیزات ازمایشگاهی AndroidP30 پرسش مهر 20 madrese.shad پارسیان شعر آفرینش فیلم مبلغ سایت های مورد علاقه خودم imanjamali